خلاصه داستان : Pratapsingh Nimbalkar و همسرش Sumitra یک زوج سخاوتمند هستند که به افراد زیادی در روستای خود Sumitra کمک کرده اند که به خاطر نداشتن فرزند سالها خدمتکار او مورد توهین قرار می گیرند و بعد از او درخواست می کنند تا با Pandharpur همراه شود و برای پروردگار Vithoba دعا کند ، Sumitra به زودی باردار می شود. به Pratapsingh خبر می دهد و به او می گوید که او کودک را به پروردگار Vithoba در Panadrarpur اختصاص می دهد که با Pratapsingh خوب پیش نمی رود و وقتی فرزندشان به دنیا می آید Sumitra به لندن پرواز می کند ، خبرهای خوبی به Pratapsingh می دهد
Sumitra travels to Pandharpur to find a ray of hope, after Sangram killed her husband and son and took over their business.
-
-
-
-
3 بار برنده جایزه