خلاصه داستان :

خلاصه داستان : خلاصه داستان : این فیلم درباره تجربیات افرادی است که در شب سال نو گرد هم می‌آیند، در حالی که به هیچ وجه نباید در یک مکان جمع می‌شدند. “دیدم” با این تصور که پاندمی‌ای که باعث شده او برای مدتی طولانی در خانه بماند به پایان رسیده است، تصمیم می‌گیرد در شب سال نو با همه عزیزانش دور هم جمع شوند. او که از روزها پیش خود را برای این شب آماده می‌کرد، متوجه می‌شود که در صبح سال نو مقررات منع رفت‌وآمد اعلام شده است. در این حین “اوزان” تصمیم می‌گیرد همسایه‌ها را به مهمانی دعوت کند تا مهمانی سال نویی که همسرش از روزها پیش تدارک دیده، بد نگذرد. امّا پیوستن افرادی که هرگز نباید ملاقات می‌کردند به مهمانی، باعث پیش آمدن اتفاقات غیرمنتظره‌ای می‌شود…

With the hope that the pandemic is coming to an end, Didem has been preparing for a New Year’s Eve celebration for over a month. All her loved ones can finally get together and make up for the lost time, but the lockdown announcement has her plans blown off course. Ozan is determined to let his wife have the celebration she deserves. He invites their neighbors to the party, and the fun begins.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : کلوپ موشک‌سازی باندیرما داستان واقعی جوان‌های دبیرستانی شهر باندیرما را نقل میکند که با وجود موانع زیاد و کسانی که مدام میگفتند «بشینید سر جایتان» تسلیم نشدند و رویاهایشان را محقق کردند. آن‌ها دور از کشورشان و در ناسا موفق شدند ماهواره‌ای به فضا بفرستند…

خلاصه داستان : در یک بیمارستان، پرستاری دو نوزاد دختر را در بدو تولد تعویض می کند، زیرا نام خانوادگی آنها شبیه به هم است. خانواده ثروتمند دختر فقیر را می گیرد. خانواده فقیر دختر پولدار را می گیرد. بعد از 15 سال حقیقت آشکار می شود.

A story about difficult choices, tough decisions, entwined lives and parents torn between their children and their hearts. Gulseren comes from a poor background, while Cihans wife Dilara is wealthy. They both gave birth in the same hospital on the same day 15 years ago but a mistake was made that would change their destinies. Having similar surnames, an absent-minded nurse mixed the babies and nobody noticed. As the truth about the children is revealed, fundamental problems arise between the two families because of their totally different lifestyles and economic statuses. However these events bring Cihan and Gulseren closer together. They have inexplicable feelings towards each other that they cannot run away from or ignore.

خلاصه داستان : آزرا که يک شبه همه ي دارايي هاشو از دست داده با جنک که سرنوشت يکساني دارن روبرو ميشه..آزرا با دستاي سحرآميزش همه ي زخماي جنک رو خوب ميکنه..رابطه ي اين دو که با بحث هاي شيرين شروع شده بود بعد از مدتي با يک بازي غيرمنتظره به جدال تبديل ميشه..

The story revolves around a girl named Azra who is studying abroad in America to be a professional cook like her father. She met Cenk, the grandson of Ferida Celen, on the plane and took his bag instead of hers at the airport by mistake. Cenk who was expelled from his university in America and struggling to choose his own destiny will get to witness the huge turn in Azra's life when her father dies in a fire accident leaving her and his autistic son with his greedy wife.

خلاصه داستان : در این سریال “زینب” پس از اینکه پول زیادی پیدا میکند، خانواده کوکسل را مورد هدف قرار میدهد. “اونور” پسر بزرگ این خانواده میباشد، “حمید” پدر خانواده و “شاهیکا” همسر دوم حمید، “نسلیهان” دختر بزرگ خانواده و “امید” دختر کوچک خانواده هستند. شاهیکا به دلیل اینکه همیشه میخواسته فرزندی پسر داشته باشد، نام دختر دومش را امید گذاشته است. امید شخصیتی است که علی‌رغم جاه طلبی های مادرش به دنبال رویاهایش میرود…

Alina Boz gives life to a babysitter named "Zeynep". Zeynep, who grew up facing many challenges, partly due to her useless father, will face the biggest test when she stumbles upon a bag of cash

خلاصه داستان : در دهه 1990 ترکیه، گروهی از نوجوانان طرد شده با هم متحد می شوند تا معلم محبوبشان را عاشق کنند تا او دلیلی برای ماندن در شهر با آنها داشته باشد.

While trying to make their teacher fall for a basketball coach, four misfits and a model student find friendship, love and the courage to be themselves.

خلاصه داستان : داستان این سریال درمورد یک سرباز سابق نیروهای ویژه ترکیه به اسم «ماراشلی» است که پس از مرگ غم انگیز دخترش، زندگی اش به کل تغییر می کند. او یک کتابفروشی باز می کند و زندگی اش را از این طریق می گذراند تا اینکه یک روز دختر زیبایی به اسم «ماهور» پا به مغازه اش می گذارد. ماهور عکاس موفقی است که طی اتفاقاتی، به دردسر بزرگی می افتد و ماراشلی مجبور می شود او را نجات دهد. از همان روز به بعد، سرنوشت این دو به هم گره می خورد.

Maraşlı, a former soldier that has left the Special Forces, wants to spend his life with the bookshop he opened. The turning point in the life of Maraşlı, is the day his daughter Zeliş was shot. Maraşlı, whose only aim is to bring his sick daughter back to life, cannot forget the great pain inflicted on her daughter. One day, Mahur Türel enters the second-hand bookseller's shop and that day Mahur involuntarily gets involved in an incident. And that day their fates are linked together.