خلاصه داستان : معلم جوانی امیدوار است پس از چهار سال خدمت اجباری در روستایی دورافتاده به استانبول منتقل شود، اما دو دانش آموز او را به تماس نامناسب متهم می کنند...

A young art teacher hopes to be transfered to Istanbul after completing his mandatory duty in a remote village school in Anatolia. After accusations of innapropriate contact with a student surface, his hopes of escape fade and he descends further into an existential crisis.

خلاصه داستان : ساریباغچه، شهر ساحلی احاطه شده توسط باغ های مرکبات از چهار طرف، با پشت به شهر باستانی ماگارسوس... هلیل کوراک، یک تاجر مستبد مرکبات... و سه وارث احتمالی که آرزوی حکومت بر این پادشاهی مرکبات را در آینده دارند. ... تانسو، تورگوت و بتون...

Magarsus tells about the struggle of the Kurak family, who traded in citrus fruits in Sarıbahçe, both with each other and with foreign powers who want to dominate the region.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : پرستار جوان “آسلی” پروژه‌ای سخت را در زمستانی طولانی و در روستایی دور افتاده شروع می‌کند. جاده‌ها به دلیل برف سنگین بسته شده‌اند و شایعاتی مبنی بر بیداری زودتر از موعد خرس‌ها و حمله‌شان به برخی حیوانات پیچیده است. در یک شب سرد، مردی از اهالی روستا گم می‌شود و آسلی ناگهان خود را در میان معمایی حل نشده میابد…

A young nurse starts a new assignment in a small isolated village in the farthest reaches of Turkey, a place that seems asleep in an endless winter. A thick layer of snow covers the souls as well as the lands. But under the snow, unspeakable secrets hibernate.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : “ییلماز” و “مژدات” دو دوست هم‌سرنوشتی هستن که باهم توی یک یتیم‌خونه بزرگ شدند. به اون‌ها از پدرهای معنوی‌شون “ارکان” و “بولنت” که درست مثل اون‌ها توی یتیم‌خونه بزرگ شده بودند، یه مغازه‌ی صافکاری و نقاشی به ارث می‌رسه. زندگی ییلماز و مژدات زمانی تغییر می‌کنه که وقتی دارن ماشین یه پیرمرد رو می‌برن دوتا کوچه اونورتر، طرف اون‌ها رو می‌بینه و قلبش طاقت نمیاره؛ این دو نفر که نمی‌دونن با جسد چیکار کنن، در نهایت تصمیم می‌گیرن بندازنش توی بشکه‌ی سوخت. ییلماز و مژدات که بعد از این اتفاق به زندگی عادی‌شون برمی‌گردن و به نقاشی ماشین‌ها ادامه میدن، متوجه می‌شن ماشین‌هایی که با تینر بشکه‌ای که جسد داخلش بود رنگ می‌شن، رنگ متفاوتی می‌گیرن…

Two brothers Yılmaz and Müjdat, who have grown up in an orphanage, are inherited a car body repair shop from Nuri and İsmet who were like fathers to them. One night they take an old grumpy man's car to couple of streets away. In the middle of the night, when they are hotwiring the car, the old man's heart can't take it. Thus, their short journey now leads them to somewhere unknown. One thing leads to another, now Yılmaz and Müjdat have to put the old man's dead body into a thinner solvent tank. The duo keeps painting the cars in their shop but they realize that the thinner they take from the tank with the dead body is giving amazing results. That "a couple of streets away" now leads to something really odd.

خلاصه داستان : زندگی اومر زمانی که عاشق گامزه می شود زیر و رو می شود - رابطه ای که پدر محافظه کارش هرگز آن را تایید نمی کند.

خلاصه داستان : داستان تهیه‌کننده و کارگردان فیلم اروتیک، ارسان کونری، در دهه‌های 70 و 80 را به تصویر کشیده است و...

Reexamining his own legacy, a renowned figure in erotic cinema decides to branch out and make movies in other genres, from sci-fi to medieval action.

خلاصه داستان : تصمیم اوموت سرنوشت او را تغییر خواهد داد. اوموت که باید بین بیرون بردن سگش و ماندن در خانه یکی را انتخاب کند، بدون اینکه بداند کدام یک درست است، قدم به گزینه های بی نهایت عشق و زندگی می گذارد. یکی عشق خود را نشان خواهد داد...

This film talks about the possibility of the course of two lives through the love between Umut and Deniz. It questions how one’s decisions can shape their fate. Sometimes small moments and decisions can entirely change the course of our lives. Umut’s decision to take his dog Oscar for an evening walk allows his path to cross Deniz’s. On that night, Umut will have to decide between a gateway which leads to love and a life which he needs to face and encounter on his own.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : محوریت فیلم در رابطه با سرگذشت یک زن بسیار باهوش به اسم گلسرن است، که سعی دارد با محیط پیرامون خود سازگار شود. گلسرن بخشی از عمرش را در سالهای 1950 تا 1980 که دوران تغییر و تحولات سیاسی در ترکیه بود، گذراند. گلسرن رابطه عجیبی با کرم های شبتاب داشت که جز پدرش کسی به این موضوع واقف نبود.

Rebellious, irreverent wunderkind Gülseren navigates loneliness, love and loss against the current of political turmoil and social change.

خلاصه داستان : درک گیزم و سلطان از ازدواج که به خاطر رسانه های اجتماعی شناخته شده اند، متفاوت است. دو زن وارد رقابتی بی پایان با یکدیگر می شوند...

خلاصه داستان : داستان آپارتمان معصومین براساس واقعیت است. زندگی اینجی(فراح زینب عبدالله) که با پدربزرگ و برادر غیرتیش زندگی میکنه با تصادفی که میکنه عوض میشه.

The series follows the story of three siblings of a sick parent: two obsessive daughters – Safiye and Gülben and one son – Han, who has devoted his whole life to catering to his family's needs, shuttling tirelessly between work and home. One faithful day, Han's world will change as soon as he sees and immediately falls in love with İnci. For the first time in his life, Han will seek out his own happiness.