خلاصه داستان : بیست و یک چیز سامر طلسم است که فکر می کند با هر چیزی می تواند دور شود. هنگامی که او یک تاریخ خوش شانس را با 'Chandigarh Shakira' ، Jasleen به زمین می اندازد ، وی تصمیم می گیرد بدون فکر دیگری مارک مارک جدید پدرش را ماروتی کند. پس از یک شب دیوانه در یک میخانه ، یک سرگرمی سرگرم کننده در اطراف مسیر معروف گهری و یک قله بر روی گونه ، سامر در نهایت باخت اتومبیل به پایان می رسد. این ماشین قرار بود هدیه ای برای خواهرش در عروسی خود باشد و احتمالاً تنها چیزی است که پدر محکم او ، Tej Khullar تا به حال پول برای آن خرج کرده است. تنها با گذشت سه روز از یافتن این موضوع ، او باید اطمینان یابد كه پدرش هیچ كسی از آنچه انجام داده است دریافت نمی كند

Twenty-something Sameer is a brat who thinks he can get away with anything. When he lands a lucky date with 'Chandigarh Ki Shakira', Jasleen, he decides to sneak out his Dad's brand new Maruti without a second thought. After a mad night at a pub, a fun drive around the famous Gehri route and one peck on the cheek, Sameer ends up losing the car. The car was meant to be a gift for his sister on her wedding and is probably the only thing his stingy dad, Tej Khullar ever spent money on. With only three days to find it, he must ensure his dad doesn't get a whiff of what he has done. Else, he will be turned into butter chicken. Sameer's life will be turned upside down as he comes face-to-face with some insane characters like a Bhai from chor bazaar, an old man with a rifle pointed at his nose and of course, the Chandigarh cops.

خلاصه داستان : روزگاری پسری بیهاری به نام مادهاو وجود داشت. او عاشق دختری از دهلی بنام ریا شد. مادهاو انگلیسی خوب صحبت نکرد. ریا مادهاو رابطه را می خواست. ریا نبود. ریا فقط دوستي مي خواست مادهاو نکرد. رایا پیشنهاد سازش کرد. او قبول كرد كه دوست دختر نيمه او باشد.

A boy meets a girl named Riya and falls in love. After struggling to convince her to be his girlfriend, she half-heartedly agrees to be his `half-girlfriend'.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : یک زوج بیگانه برای ملاقات با یک سفر قطار که به طور مستقل در مورد آنچه که در رابطه آن‌ها اشتباه پیش می‌رود و اینکه آیا آن‌ها واقعا قادر به جلو رفتن و شروع یک فصل جدید , با هم یا تنها

An estranged couple happen to meet on a train journey where they independently reflect on what went wrong in their relationship and whether they will truly be able to move forward and start a new chapter, together or alone.

خلاصه داستان : یک مدیر آژانس تبلیغاتی هنگام عبور از کوهستان به دلیل طوفان برف ، به خانه یک پیرمرد پناه می برد ولی خیلی زود خودش را بین عده ای از قانونمداران بازنشسته می بیند که می خواهند وی را محاکمه کنند...

An ad agency executive takes shelter at an old man's home in mountains amid a dangerous snow storm, but soon finds himself trapped with no way out when the man and his clan of veterans hook him for a game of crime and punishment.

خلاصه داستان : یک سارق مسخره، سعی دارد از بانکی دزدی کند که بدترین روز ممکن را انتخاب میکند. زمانی که هر چیزی، ممکن است غلط از آب در آید و ...

A comic-caper, that tells the story of 3 morons trying to rob a bank who pick the worst day possible when everything that can go wrong, goes wrong and how they're inadvertently caught in the crossfire.

خلاصه داستان : داستان فیلم درباره ی یک شرکت خود ساخته و کوچک اپراتور اینترنت است که مدیر آن یک دختر کوشا و فعال است و با کمک دوستانش توانسته خدماتی به حومه ی بمبئی ارائه دهد. اما مشکلات از زمانی شروع می شود که...

Sonali, a spunky self-made internet operator, proudly runs a small outfit along with her band of ghetto boys catering to a sprawling Mumbai suburb. Complications arise when Sonali's childhood sweetheart, Raghu returns from the United States and helps bring her small enterprise into the 21st century. But not all forces of modernization are as kind and as loving as Raghu. SHINING INC, a huge corporation wants her out to complete their monopoly of Shining Broadband in the city. Sonali refuses... and it's war! This is a character driven, edgy survival drama of an ordinary girl, a sizzling love interest and her rag-tag family of internet cable technicians for whom Sonali Cable Centre is more than a livelihood... it's their home.