خلاصه داستان : آدم ربایی یک آدم ربا باید با یک تاجر بانفوذ که دخترش را ربوده است حساب شخصی خود را تسویه کند...

A fortnight before her eighteenth birthday, Sonia goes missing. Her family receives a call informing them that she has been kidnapped and her estranged father, a US-based businessman, must now follow the kidnapper’s instructions to the letter if he is to entertain any hopes of seeing her alive again. Is this a mere kidnapping or is there more to it than what meets the eye?

خلاصه داستان : هنگامی که رانویر، برادر بزرگتر مسئول یک خانواده متوسط ​​هندی، متوجه می شود که برادر کوچکترش راجویر عاشق است، مقدمات ازدواج راجویر را فراهم می کند، بدون اینکه متوجه شود که دختر همان فردی است که او در آن زندگی می کند.

Two brothers -- Ranvir and Rajvir along with their parents move to Mumbai. They endure numerous hardships, but their will to survive prevails and they succeed. Soon, their parents pass away, leaving young Rajvir in the care of Ranvir. Now wealthy beyond any means, Ranvir runs the business and Rajvir lives recklessly. When Rajvir falls in love, Ranvir arranges his marriage, but to his dismay finds out that he has arranged his brother to marry the girl he loves.

خلاصه داستان : سومن که به طور حرفه ای به عنوان وکیل واجد شرایط است ، با مادرش ، پرواتی و پدرش ، دارام بوشان ، که بر شهر شریپوری به عنوان یک کشیش هندو طبقه بالا ، رهبری می کند ، زندگی ثروتمندی دارد. در طول جشن Dassera ، Somen با vi ملاقات می کند

Somen, a rich boy, loves Kajri, a village belle. The lovers get separated and Somen tries to find his lost love.

خلاصه داستان : یه دیلاگی یک دختر فقیر توسط یک پسر پولدار سرزنش می شود. او برای بازگشت موفق و ثروتمند شهر را ترک می کند. او عاشق او می شود اما برادرش قبلاً عاشق دختر است...

Sapna, the daughter of the Saigal family's driver is a simple fun-loving girl, but her dreams are not as simple. She dreams about riches and day-dreams about her dream man. Vijay Saigal and Vicky Saigal, both heirs to Saigal Industries have almost all the qualities of a dream man. Almost. Because "All work and no play" makes Vijay a dull boy and "All play and no work" makes Vicky and outrageous flirt, as he does not believe in the affairs of the hearts, but only in affairs. But then even Sapna is not made of the stuff, dream girls are made of. Not until she becomes a successful model and transforms into a beautiful girl. That's when she become Vicky's dream girl. But Sapna's success hasn't changed her status. She is still the driver's daughter and Mrs. Shanti Devi may overlook her son's affairs with rich girls but not with a driver's daughter...

خلاصه داستان : کانون یک صاحب زمین شرور خانواده یک قاضی را به خاطر محکوم کردن او می کشد. اما پسر قاضی حمله را از دست می دهد و برای انتقام خود برنامه ریزی می کند...

A young man plots revenge on a killer who slaughtered his family.

خلاصه داستان : یک افسر پلیس جوان و دختر یک گانگستر در نگاه اول عاشق می شوند.

Suraj falls in love with Kiran and doesn't know that she is the daughter of an underworld kingpin. Suraj's life takes a drastic turn when the same criminal kills his father.

خلاصه داستان : دو فرزند نامزد شده اند اما پدر دختر بانکی را سرقت می کند و پدر پسر را برای این کار انتخاب می کند. سالها بعد ، پسر بزرگسال برمی گردد تا عروسش را به خانه برگرداند.

Kailash Nath is the Manager of a Bank and lives a comfortable lifestyle with his wife and son. He is friendly with the Bank Watchman, Shankar Dayal Khurana, so much so that he arranges the marriage of Kishan with Shankar's daughter, Sanam.

خلاصه داستان : هنگامی که یک جنایتکار بدنام توسط یک بازرس سخت کوش دستگیر و سپس توسط برادر افسر محکوم می شود ، او به دنبال انتقام نهایی از خانواده است.

The family of Justice Saxena is extremely happy until his younger brother Inspector Rajesh Saxena (Suresh Oberoi) arrests a notorious gangster, Bhawani Singh. Justice Saxena sentences Bhawani Singh to death. Bhawani Singh's brother, Dilawar Singh (Danny Denzongpa), vows to avenge his brother and he kills the judge as well as his driver Shanker. Dilawar Singh also tries to kill their sons. Driver Shanker's son, Karan (Ajay Devgan) loses his eyesight while saving Justice Saxena's son Babloo. Justice Saxena's wife, the two children and Rajesh Saxena leave the city. Dilawar Singh finds them and kills the Judge's wife and throws Babloo out of the running train. Before dying, Babloo donates his eyes to Karan. Karan vows that he will not remove his goggles till he confronts Dilawar Singh.

خلاصه داستان : سانجانا (کاجول) که قصد دارد قلب نامزد خود را جلب کند ، تصمیم می گیرد به هند بازگردد اما نمی دانست که سرنوشت چیز دیگری برای او برنامه ریزی شده است.

Sanjana loves Rahul, but Rahul treats Sanjana as a friend. He is attracted to Nisha, and announces that he will be marrying her soon. Sanjana does not take kindly to this, and in her heart hopes to make Rahul change his mind. She hires Shekhar to be her lover/boyfriend, and go out with her, so as to make Rahul jealous. This does not work, Rahul is drawn even closer to Nisha, and Shekhar finds himself falling in love with Sanjana. Sanjana finds herself getting attracted to Shekhar, only to find out that the police, especially Inspector Khan, would like to arrest Shekhar for criminal activities

خلاصه داستان : راهول و آنو عاشق یکدیگر می شوند ، اما قبل از اینکه متحد شوند ، مشکلات خاص خود را برای حل و فصل دارند.

Rahul and Anu Verghese meet on the same day, while both are held by the police on charges of creating a disturbance, and running away respectively. They meet again, and love happens. Rahul helps Anu to be independent, and seek a job. Then Anu is discovered by a talent agent to be a model, which she accepts. Rahul wants to marry Anu, but first must establish himself.

خلاصه داستان : ابیانکار (امریش پوری) یک رئیس ارتدوکس از و...

Abhyankar rules his family in an orthodox manner. Fearing his wrath, his daughter concocts a scheme whereby her father would approve of her lover. This leads to hilarious situations for one and all.

خلاصه داستان : 'نیشچای' داستان دو برادر ، راوی و روحان یداو است که به دلیل شرایط پیش بینی نشده ایجاد شده توسط کارفرمای راوی ، منوهار سینگ ، که راوی را و...

The story of two brothers, Ravi and Rohan Yadav, separated due to unforeseen circumstances created by Ravi's employer.

خلاصه داستان : چاوبی ، همسرش ، لیلی و دخترش مدهوبالا ، که از تجارت ثروتمندی برخوردار بودند ، برای بازدید از هند و یافتن داماد مناسب برای مدهوبالا ، از انگلیس بازگشتند. آنها در فرودگاه توسط ویکرام ، که دوست دارد با مدهوبالا ازدواج کنند ، روبرو می شوند. اگرچه لیلی ویکرام را کاملاً تأیید می کند ، چوبی بلافاصله از او بیزار است. آنها به شهر کوچکی که چوبی در آن متولد شده سفر می کنند و با گوپی ملاقات می کنند. گوپی و مدهوبالا یک لحظه به یکدیگر علاقه دارند و ازدواج می کنند. در حالی که چوبی این ازدواج را تأیید می کند ، لیلی این کار را نمی کند. لیلی با ویکرام جمع می شود و می خواهد نقشه جدایی این زن و شوهر تازه ازدواج شده را بكشد. او ممکن است مهارت های خود را نادیده بگیرد زیرا از هر لحاظ ممکن است ناسازگار باشد و برای از بین بردن این ازدواج نیازی به کمک هیچ کس در بیرون نباشد

Wealthy business, Chaubey, his wife, Lily, and daughter, Madhubala, return from Britain in order to visit India and find a suitable groom for Madhubala. They are met at the airport by ...

خلاصه داستان : شر سینگ با مادر و خواهر معلول خود در پنجاب زندگی می کند اما به بمبئی نقل مکان می کند ، نام خود را به شخار تغییر می دهد ، با نیشا آشنا می شود و عاشق می شود. هنگامی که مادرش از او می خواهد که برگردد ، او به نیشا توضیح می دهد که اگر او را قبل از ازدواج آنها ببرد مردم موضوع را ایجاد می کنند و قول می دهد که 4 روز دیگر برگردد. در بازگشت شخار با تعجب می فهمد که پسر زمیندار آماده ازدواج با خواهرش است. مادرش به او می گوید که دختر زمیندار ، سویتی ، او را از همان روزهای کودکی دوست دارد. زمیندار برای رفع این ازدواج به مادرش مراجعه کرده بود اما او به او گفت که تا زمانی که دخترش ازدواج نکند نمی تواند

Shekar has moved to Mumbai from his home in Punjab and has fallen in love with Nisha. However, he is called back to his home to hear that his disabled sister is to marry a young man named Harpreet, but on the condition that Shekar marry Harpreet's sister. Unable to refuse, Shekar must lead a double life until matters come to a head many years later.

خلاصه داستان : هماره خندان ویشال (ریشی کاپور) از یک خانواده ثروتمند هندو است. پدرش چاندراپراکاش سینگ (آمریش پوری) معروف است و مادرش شاردا (آشا پرخ) خانه دار است. ویشال عاشق یک دختر جوان کاتولیک به نام روبی میراندا (فرها) می شود. در حالی که پدر روبی (آلوک نات) ازدواج را تایید می کند، چاندراپراکاش این ازدواج را تایید نمی کند و حتی نخواهد شنید که پسرش با کسی ازدواج کرده است...

Vishal (Rishi Kapoor) comes from a wealthy Hindu family. His father is well known Chandraprakash Singh (Amrish Puri), and his mom is a housewife, Sharda (Asha Parekh). Vishal falls in love with a young Catholic girl, Ruby Miranda (Farha). While Ruby's dad (Alok Nath) approves of the marriage, Chandraprakash does not, and will not even hear of his son marrying someone not of equal status in wealth, leave alone a different religion. He is all the more enraged when he learns that Vishal is not really his son.

خلاصه داستان : دایاشانکار شاهد اسلحه دوست خود راجپال توسط برادر بسیار خودش کالیشنات بود. او سپس قول می دهد پسر خود ، عمار را بزرگ کند و او را مجبور به ازدواج با تنها دخترش ، پوجا می کند. 20 سال بعد او آماده است تا به قول خود عمل کند اما پوجا عشق خود را با یک خلبان هواپیمایی ، ویجی اعتراف می کند. Dayashankar تمایلی به پذیرفتن این موضوع ندارد اما وقتی عمار او را متقاعد می کند و ازدواج Pooja و Vijay جشن گرفته می شود نظر خود را تغییر می دهد. چند روز بعد ویجی برای پرواز می رود و در نتیجه با یک تصادف روبرو می شود و گمان می رود که مرده است. در مورد Pooja ؛ او دوباره با عمار ازدواج می کند و یک فرزند به دنیا می آورد. دیری نمی گذرد

After her fiance, Vijay, is killed in a crash, a pregnant Pooja agrees to marry Amar, her childhood friend who has always loved her. But her life takes yet another turn when Vijay returns to her life.

خلاصه داستان : هرج و مرج زمانی رخ می دهد که یک کلاهبردار کوچک و یک بیمار روانی سعی می کند قلب یک زن زیبا را با نتایج خنده دار به دست آورد.

Neha, a psychiatrist, is pursued by both Raja and Bunnu. While Raja is a small-time crook pretending to be an NRI, Bunnu is her patient. The two try to outsmart each other to win Neha's heart.

خلاصه داستان : بازرس پلیس جی باکشی وظیفه پیشگویی از گانگسترهای وابسته به معروف جنایتکار ، راج سولانکی را بر عهده گرفته است. در این کار به او کمک می کند نازنینش ، بازرس ساندیا. وقتی جی شواهد کافی برای دستگیری راج جمع می کند ، از طرف مافوقش از او خواسته می شود که اتهام را به یکی دیگر از مقامات پلیس در موضوع راج سولانکی تحویل دهد. و دلیلی که به او گفته شده این است که: راج سولانکی پدر بیولوژیکی اوست

Jai and Sandhya are on the case of taking down Raj Solanki, a gangster. However, things take an unexpected turn when Jai finds out that Raj is his father.

خلاصه داستان : نوازنده Prem Kapoor با خواهرش Neelu ، برادر شوهر Vinod ، خواهرزاده و برادرزاده اش زندگی می کند. او قصد دارد با نامزد خود ، نیشا ازدواج کند. متاسفانه در روز عروسی نیشا ظاهر نمی شود. وقتی پریم دل شکسته برای توضیح در مقابل نیشا قرار می گیرد ، به او اعتماد می کند که قرار است با یک مرد چند میلیونری از ایالات متحده که قول کمک به او را در حفظ خانواده و برادر کوچکتر بیمار دارد ، ازدواج کند. ویران شده Prem تصمیم به مصرف الکل می گیرد. سرانجام زمان می گذرد و پرم عاشق یکی از آشنایان خود ، پریا شارما می شود. اما قبل از اینکه پرم احساسات خود را ابراز کند ، پریا اعلام می کند که نامزدی خود را با "راول پولیا" برگشته است و این نخست وزیر را مجبور به مصرف الکل می کند اما سرانجام هنگامی که پرم می فهمد که "پریا" عاشقانه به او علاقه مند شده است ، یک پیچ و تاب ایجاد می شود

Prem Kapoor, an aspiring popstar, lives with his elder sister, Neelu, and brother-in-law, Vinod. Prem is in love with Nisha and both hope to marry soon...

خلاصه داستان : گنگرام با نام مستعار گانگا توسط والدین تربیتی او که در روستا زندگی می کنند بزرگ شده است بنابراین او به زندگی در روستا عادت می کند. 24 سال بعد ، پدر و مادر مولد میلیونر اویناش و همسرش رادا به خواستگاری او می آیند تا به خانه ییلاقی خود در شهری برود که گانگا با آن موافقت می کند و برای خداحافظی از دوستان و دوست دختر خود ساونی می رود. در حالی که در شهر گانگا را به برادر بزرگتر خود ، میلیند ، همسرش ، سوپریا و برادر کوچکترش معرفی می کنید. گانگا سازگاری با زندگی در شهر بسیار دشوار است و اغلب او را دست و پا می زنند. آویناش ازدواج خود را با تینا به همان اندازه ثروتمند تنظیم می کند

Gangaram alias Ganga has been raised by his foster parents who reside in the village thus he gets accustom to village life. 24 years later his birth parents multi-millionaire Avinash and his wife Radha comes to ask him to move into their bungalow located in the city to which Ganga agrees and goes to bid farewell to his friends and girlfriend Saawni. While in the city Ganga is introduced to his elder brother, Milind, his wife, Supriya, and his younger brother; Ganga finds it very hard to adjust to the city life and is often scuffed at. Avinash arranges his marriage with equally wealthy Tina to which he agrees although he is not comfortable with this marriage as he is still in love with Saawni; meanwhile Ganga's honest policy gets him and his new found family into further problems.

خلاصه داستان : Orphan Chander Prakash بعنوان مددکار در شهادت چوب مشغول به کار است. او فقط با چاندی ثروتمند ملاقات می کند تا عاشق او شود و ازدواج با برکات والدین چاندی ترتیب می یابد. متأسفانه در روز ازدواج ، چاندر با یک تصادف وسیله نقلیه روبرو می شود و به اعتقاد وی مرده است ، اما در حقیقت او را از غرق شدن توسط یک کولی ، حنا خان که ساکن ژلم ، پاکستان به همراه پدر بیوه خود ، خان بابا است نجات می دهد. سه برادر اشرف ، رزاق و زمان به همراه همسر رزاق نجما. چاندر پرستار حنا و پزشك دهكده ، بی بی گل است تا سلامتی او بهبود یابد و او بتواند از پاهای خود برای جابجایی استفاده كند. متأسفانه چاندر از دست دادن حافظه رنج می برد

Beautiful Henna Khan lives the life of a gypsy near the river, Jhelum, in Pakistan with her widowed dad, Khan Baba; three brothers, Ashraf, Razzak, and Zaman; and Razzak's wife, Najma. One day she comes across a male body that has been washed ashore. Khan Baba, Bibi Gul, and Henna take this male in, nurse him back to health, only to find out that he has lost his memory. The male in his sleep cries out the name of "Chand", and everyone starts calling him by that name.

خلاصه داستان : ویکرام علیاس ویکی متولد و بزرگ شده در یک روستای کوچک برای یافتن ثروت خود به بمبئی - شهر بزرگ می آید. او می خواهد به زودی ثروتمند شود و وقتی با یک سیاستمدار به نام مسترژی کار می کند ، خوش شانس می شود. مسترجی ، او را فقط با اطمینان از توانایی هایش ، با جرم و خرده ریز شروع می کند. ویکی با تلاش و فداکاری خود احترام مسترجی و همکارانش را کسب می کند. سپس به ویکی وظیفه تسخیر رقیب Masterji ، Jaya Shetty داده می شود ، که ویکی انجام می دهد. سپس به جای استفاده از جیا ، از وی خواسته می شود که با او دوست شود ، تا از مزدی استفاده کند و او نیز چنین می کند. اما وقتی او از Masterji و Jaya به دلیل تحریک خشونت های جمعی سر باز می زند

Film starring Saif Ali Khan, Atul Agnihotri and Kajol

خلاصه داستان : یک افسر پلیس به حقیقت یک بیمار روانی پی می برد و به او کمک می کند تا عاملان آن را به دست عدالت بسپارد.

The Police Commissioner, Advocate Sinha and Police Inspector Vikram Singh arrive at the Central Mental Hospital to speak with an inmate, Arun Saxena. They hope to get Vikram to befriend Arun so that they could unravel the mystery as to why Arun ended up romancing wealthy Sapna, then getting involved with Jyoti, and subsequently killing her. Arun is arrested, confesses to the the homicide and is sentenced to be hanged. This news unsettles Arun to such an extend that he becomes mentally unstable and is institutionalized. Vikram hopes to befriend Arun, get him cured and medically discharged, and ensure that he is hanged.

خلاصه داستان : Ramkishen و Mamta دارای سه پسر Vivek، Prem و Vinod و یک دختر Sangeeta هستند. این خانواده بخشی از یک خانواده مشترک است که پیوند نزدیک آنها به دلیل سوء تفاهم به چالش کشیده می شود.

Ramkishen and his wife Mamta have three sons. Prem and Vinod have sweethearts in Preeti and Vivek marries Sangeeta. Since Vivek is Mamta's step-son, she plots to alienate him, but will she succeed?