FA
EN
خلاصه داستان :
Orphan Chander Prakash بعنوان مددکار در شهادت چوب مشغول به کار است. او فقط با چاندی ثروتمند ملاقات می کند تا عاشق او شود و ازدواج با برکات والدین چاندی ترتیب می یابد. متأسفانه در روز ازدواج ، چاندر با یک تصادف وسیله نقلیه روبرو می شود و به اعتقاد وی مرده است ، اما در حقیقت او را از غرق شدن توسط یک کولی ، حنا خان که ساکن ژلم ، پاکستان به همراه پدر بیوه خود ، خان بابا است نجات می دهد. سه برادر اشرف ، رزاق و زمان به همراه همسر رزاق نجما. چاندر پرستار حنا و پزشك دهكده ، بی بی گل است تا سلامتی او بهبود یابد و او بتواند از پاهای خود برای جابجایی استفاده كند. متأسفانه چاندر از دست دادن حافظه رنج می برد
Beautiful Henna Khan lives the life of a gypsy near the river, Jhelum, in Pakistan with her widowed dad, Khan Baba; three brothers, Ashraf, Razzak, and Zaman; and Razzak's wife, Najma. One day she comes across a male body that has been washed ashore. Khan Baba, Bibi Gul, and Henna take this male in, nurse him back to health, only to find out that he has lost his memory. The male in his sleep cries out the name of "Chand", and everyone starts calling him by that name.