FA
EN
خلاصه داستان :
لامپ در نور زمستانی رو به زوال، عروسکساز در مغازهاش کار میکند، یک چراغ نفتی در کنارش، مجموعهای از عروسکها و قطعات عروسک، کامل و شکسته، او را احاطه کرده است. صداهایی هم هست: ساعت فاخته پایان روز کاری را صدا می کند. صنعتگر تعمیری را تکمیل می کند و می رود و مغازه را از بیرون می بندد. در بازگشت به داخل، زمزمه شروع می شود. چه چیز دیگری برای فروشگاه به نظر می رسد...
In waning winter light, a doll maker works in his shop, a kerosene lamp beside him, a jumble of dolls and doll parts, whole and broken, surrounding him. There are noises, too: a cuckoo clock chirps the workday's end. The artisan completes a repair and leaves, shuttering the shop from outside. Back inside, whispering begins. What else is in store for the shop's seemingly lifeless denizens?